۰۷
شهریور
ساحل چشم من از شـــــــــــوق به دریا زده است
چشم بسته به سرش، موج تماشا زده است
جمعه را سرمه کشیدیم ،مگر برگردی
با همان سیصد و فرسنگ نفر برگردی
ساحل چشم من از شـــــــــــوق به دریا زده است
چشم بسته به سرش، موج تماشا زده است
جمعه را سرمه کشیدیم ،مگر برگردی
با همان سیصد و فرسنگ نفر برگردی
هوای دولت مشرق سفیـــــــر باران شد و چترهای دل ما سریــــــــــر باران شد
کویر سر به هوای به آسمان محتاج دچار مرحمت سر به زیر باران شـــــــد
قنات مرده ما را دوباره احیــــــــــــا کرد و دشت های ترک خورده سیر باران شد
و چشم ها همه در امتداد او خیســـــــــــــند شگفت بدرقه ای در مسیر باران شد
چه رنگ ها که به هم دست بیعت آوردند کمانی از برکات غدیر باران شد
ترانه های بهاری دل مرا برده است صدای سوت قطاری دل مرا برده است